فرق بین ظرفیت های کامل – هوم – سوییچ : https://www.instagram.com/tv/CRtXU9OlaXi/?utm_medium=copy_link < کلیک کنید
نکته : اگر ظرفیت کامل خریداری کردید پس از پرداخت به پشتیبانی پیغام دهید تا برایتان روی اکانت شخصی خودتان فعال کنند .
نکته : اگر ظرفیت هوم و سوییچ خریداری کردید پس از پرداخت و آماده شدن اکانت به ایمیل شما ارسال می شود .
اگر سوال یا مشکلی داشتید به پیج یا صفحه تلگرام پیغام دهید.
شاید پربیراه نباشد اگر بگوییم نسل هشتم بازیهای رایانهای، بیبخارترین نسل از زمان عرضهی اولین کنسولها بود. از سال ۲۰۱۴ نه شاهد بازی فوقالعادهای بودیم که انقلابی به پا کند و نه کنسولها توانستند به همهی نیازهای گیمرها پس از تغییر نسل پاسخ دهند. این دوره اینقدر بالا و پایین داشت که دو سازندهی بزرگ کنسول، سختافزارهای جدید معرفی کردند و حتی با شعار «فراتر از نسلها» فاتحهی مرزبندی بین دو دورهی بازیهای رایانهای را خواندند. در این میان، شاید غیر از چند مورد که تعدادش به انگشتان یک دست هم نمیرسد، شاهد ریمسترهایی بودیم که با وجود قدیمیبودنشان، از بازیهای جدید ارزش بیشتری داشتند. دقیقاً یکی از همین ریمسترهاست که حتی در این فصل شلوغ، کاملاً ارزش تجربه کردن را دارد.
اما Bioshock: The Collection به همان اندازه که مجموعهی ارزشمندی است، ریمستر خوبی نیست. ریمسترهایی که در این نسل منتشر شدهاند، با اینکه تعدادشان دیگر از کنترل خارج شده اما حداقل واقعاً بازسازی نسخهی قدیمی بازی بودهاند و از لحاظ ظاهری تغییر بسیا محسوسی با نسخهی نسل قبل خود میکردند. تو کی در مجموعهی بایوشاک تمرکز خود را صرفاً روی عرضهی این سهگانه برای کنسولهای نسل هشتم گذاشته و شاید تنها هدفاش عرضهی این سه بازی به صورت یک مجموعهی مستقل بوده است. بایوشاک 1 که ۹ سال پیش عرضه شد، قاعدتاً باید بیشترین میزان تغییر گرافیکی را به خود میدیده اما بازی کاملاً حال و هوای قدیمی خودش را دارد و با اینکه در رزولوشن 1080p و نرخ ۶۰ فریم بر ثانیه اجرا میشود، به دلیل کیفیت پایین بافتها و طراحی سادهی دنیای زیر آب رپچر، نمیتوان آن را یک ریمستر کامل دانست.
سازندگان حداقل توانستهاند با کمک دنیای تیره و تار رپچر و تکنیکهای نورپردازی کمی بازی را بروزتر کنند اما نباید انتظار جلوههای گرافیکی خاصی از آن داشته باشید. یکی از امضاهای سری بایوشاک، قدرتهای ماورایی است که شخصیت اصلی از آنها بهره میبرد که Vigor نامیده میشوند. برای مثال میتوان به قدرت آتش اشاره کرد که با اینکه به دلیل گیمپلی بینقص، تاثیر و عملکرد بسیار خوبی دارد اما از لحاظ جلوههای گرافیکی ناامیدتان میکند چون انیمیشن آتش شما را یاد بازیهای اوایل نسل هفتم میاندازد و طراحی اشیای محیط هم چندان دستخوش تغییر نشدهاند.
اما بایوشاک همان بایوشاک است: بیگ ددی، لیتل سیستر، اندرو رایان و دنیای زیرآب رپچر همچنان منتظرتان هستند تا یک تجربهی منحصربهفرد داشته باشید. گیمپلی بایوشاک با اینکه ویژگی شاخصی هم ندارد اما آنقدر با فضاسازی، داستان و صداگذاری بازی هماهنگ میشود که نمیتوانید کنترلر را زمین بگذارید و با اینکه بایوشاک لزوماً بازی لذتبخشی نیست و برخی صحنههای آن شاید به شدت سیاه و تاریک باشند، اما نمیتوان آن را کنار گذاشت و بازی نکرد. در کنار بازی اصلی، بستهی الحاقی Challenge Room نیز در مجموعه وجود دارد که مراحلی چالشبرانگیز در محیط مراحل داستانی بازی است و باید در برابر موجهای دشمنان مقاومت کنید. محتوای اضافهی دیگر Museum of Orphaned Concepts است که یکی از بخشهای جذاب نسخهی اول به شمار میرود. در این موزه میتوانید نسخهای اولیه از طراحی کاراکترهای بازی را به شکل سهبعدی مشاهده کنید و در بین تابلوهایی از طرحهای هنری اولیه از بازی قدم بزنید.
بایوشاک 2 به مراتب گرافیک بهتری از نسخهی ریمسترشدهی قبلی خود دارد اما همچنان مشکلاتی مانند جلوههای ضعیف و بافتهای بیکیفیت را شاهد هستیم. در زمینهی نرخ فرم، با اینکه بازی سعی میکند همیشه در ۶۰ فریم اجرا شود در صحنههای پر زد و خورد و شلوغ نرخ فریم به شکل محسوسی افت میکند. داستان بایوشاک 2 حدود ۱۰ سال پس از نسخهی اول روایت میشود و حالا در نقش یک بیگ ددی بازی میکنید که به دنبال دشمن ناشناختهای در اعماق اقیانوس و شهر فروریختهی رپچر است. مانند نسخهی اول، بایوشاک 2 نیز همراه با دو بستهی الحاقی در این مجموعه عرضه شده است. Protector Trials مراحلی است که در آنها باید از لیتل سیسترها علیه موجهای دشمنان دفاع کنید و در Minerva’s Den هم که اولین بستهی الحاقی داستانی سری بایوشاک به شمار میرود، پا در زره یکی دیگر از بیگ ددیهای دنیای بایوشاک میگذارید و به قسمتهای دیدهی نشدهی رپچر سر میزنید.
اما شاهکار این مجموعه فقط و فقط Bioshock Infinite است. این بازی از دریا تا آسمان با دو نسخهی قبلی تفاوت دارد اما همچنان یک بایوشاک اصیل است، با همان امضاها و ریزهکاریهای خاص کن لوین. در بررسی مجموعهی بایوشاک مجال ریز شدن در جزئیات بایوشاک اینفینیت وجود ندارد و صحبت از عظمت بازی مقالهی مجزایی میطلبد، اما همین کافیست که اگر تو کی فقط همین نسخه را همراه با بستههای الحاقیاش منتشر میکرد چیزی از ارزش این مجموعه کاسته نمیشد. سومین بایوشاک از لحاظ ظاهری تفاوت فاحشی با دو نسخهی قبلی خود در این مجموعه دارد، چرا که فقط سه سال از عرضهی آن میگذرد و ارتقا به 1080p و ۶۰ فریم بر ثانیه نیز تأثیر بسزایی روی جلوههای ظاهری آن گذاشته است. اولین قدم را که در شهر هوایی کلمبیا میگذارید، متوجه ظاهر سراسر رنگ و انرژی بازی میشوید و دیگر خبری از دخمهها و دالانهای پیچدرپیچ و تاریک رپچر نیست.
اینفینیت شاید همچنین ارزشمندترین محتوای دانلودی این سری را داشته باشد. غیر از بستهی الحاقی Clash in the Clouds که مانند دو نسخهی گذشته، مراحلی ساده با هدف مقابله در برابر دشمنان است، دو بخش Burial in Sea به تنهایی اندازهی بازی اصلی جذابیت دارند. این بستهی الحاقی داستان بوکر و الیزابت را کامل میکند و تجربهی آن برای هر کسی که نسخهی سوم را بازی کرده، واجب است. علاوه بر اینها، بستهی Columbia’s Finest Pack هم در دسترس است و به اسلحهها، Vigorها و موارد اضافهی دیگر از همان شروع بازی دسترسی دارید.
در میان همهی بازیهای هیجانانگیزی در پاییز امسال منتشر شده، شاید کسی Bioshock: The Collection را چندان جدی نگیرد و سراغ نبردهای جنگ جهانی و مافیایی برود، اما نام بایوشاک به تنهایی کافی است تا بار دیگر لقب ارزشمندترین مجموعهی ریسمترشده را به آن بدهیم و آن را خریدی واجب برای کسانی بدانیم که تا پیش از شانس تجربهی این سری شاهکار را نداشتهاند. مجموعهی بایوشاک از لحاظ فنی حرف زیادی برای گفتن ندارد و گرافیک دو نسخهی اول شما را انگشت به دهان نمیگذارد، اما چیزی که باعث لذت ناب میشود نحوهی قصهگویی، جو و اتمسفر بازیها و شخصیتپردازی عالی آنهاست؛ مواردی که هیچوقت نیاز به ریمستر و بازسازی ندارند و در تاریخ بازیهای ویدیویی جاودان شدهاند.