فرق بین ظرفیت های کامل – هوم – سوییچ : https://www.instagram.com/tv/CRtXU9OlaXi/?utm_medium=copy_link < کلیک کنید
نکته : اگر ظرفیت کامل خریداری کردید پس از پرداخت به پشتیبانی پیغام دهید تا برایتان روی اکانت شخصی خودتان فعال کنند .
نکته : اگر ظرفیت هوم و سوییچ خریداری کردید پس از پرداخت و آماده شدن اکانت به ایمیل شما ارسال می شود .
اگر سوال یا مشکلی داشتید به پیج یا صفحه تلگرام پیغام دهید.
آیا یوبیسافت برگشته است؟ جواب این سوال چندان که فکر میکنید ساده نیست. آنها سال گذشته پس از ده سال، چرخهی عرضهی سالیانهی یکی از پرفروشترین بازیهایشان را شکستند و یک سال به آن استراحت دادند. نتیجه این شد که با یک Assassin’s Creed کامل، بزرگ و دوستداشتنی در چند سال گذشته مواجه شدیم. آنها همچنان دومین نسخهی آیپی تازهی خود را هم با حال و هوایی خوشحال و سرگرمکننده عرضه کردند. Watch Dogs 2 بسیار نسبت به نسخهی اولش پیشرفت کرده بود و تبدیل به بازی کاملتری شده بود. حالا در سومین ماه ۲۰۱۸، یوبیسافت باید اولین امتحانش را پس دهد: Far Cry 5. بعد از آن نسخهی بدون شمارهی عجیب و غریب از فارکرای که بیش از ۲ ساعت بازی کردنش از لحاظ روحی ممکن نبود و فارکرای چهاری که خدمات تازهای نسبت به بهترین شمارهی این سری یعنی ۳ ارائه نمیداد، یوبیسافت میبایست در این بازی آبروی رفتهی این مجموعه بزرگ را برمیگردادند. نگاههای اولیه به بازی مثبت به نظر میرسیدند. ایالت مونتانا، مکانیکهای جدید گیمپلی، جنگلهایی عظیم برای شکار و صد البته آنتاگونیستی روانی. مواد اولیه آماده است. نتیجه؟ باز هم به این سادگیها نیست اما، یوبیسافت خراب نکرده است. فارکرای 5 بزرگ، غنی، پر باگ، زیبا، بیشتر مواقع کمهوش و تا حدود خوبی دوستداشتنی است.
حال و هوای داستان بازی کمی من را یاد Just Cause 3 و آن حکومت دیکتاتوریاش انداخت که باید آثار پروپاگاندای حکومت را از شهرها و خیابانها پاک میکردیم. گرچه فارکرای الهامات مستقیمی از مسائل روز دنیا در این شماره گرفته و حتی گاه و بیگاه دیالوگهایی میشنویم که نمیتوانیم یاد اشخاص خاصی در رأس قدرتهای دنیا نیفتیم، اما طرف منفی داستان بازی اینجا است که این چهار خواهر و برادر بیش از حد شبیه هم هستند. آنها حرفهای همدیگر را تکرار میکنند و از خود شخصیتی ندارند. در واقع شخصیتی شکل نمیگیرد و چنان دو بعدی و شعاری هستند که انگار سازندگان میخواستند فقط یک نسخهی طنز تلخ از دنیای امروزی خلق کنند. با این حال، چهار آنتاگونیست مختلف روی گیمپلی بازی تأثیرهای مثبتی گذاشته است: سه تای آنها سه منطقهی اصلی نقشهی عظیم بازی را کنترل میکنند و با وارد شدن به هر منطقه، میتوانید حدس بزنید صاحب این زمینها کدام یک از اعضای خانوادهی Seed است. مراحل و مأموریتهای هرکدام از آنها هم متفاوت است و هرکدام روی جنبهی خاصی از کشور کوچکی که برای خود ساختهاند متمرکزند. مثلا جان، دست راست جیکوب، سوخت و مهمات مردمشان (که ما به آنها کالتیست میگوییم) تأمین میکند و فیث، خواهر کوچکهی خانوادهی سید گیاهی در سراسر زمینهایش کاشته که یک نوع مادهی روانگردان است. تقسیم کردن نقشه به سه قسمت اصلی و دو جزیره به این معنی است که همیشه کاری برای انجام دادن در گوشه کنار آن وجود دارد و فضاهای تکراری فقط برای بزرگکردن دنیای بازی طراحی نشدهاند.
بزرگترین افزودهی بازی نسبت به نسخههای قبل که یوبیسافت خیلی روی آن مانور داد، قابلیت Guns For Hire است که در نهایت تعجب خیلی هم خوب کار میکند. بازی از همان ساعات اولیه به شما میگوید هرکسی را که از دست مأمورین خانوادهی سید نجات دهید، میتوانید به لیست رفقای خود در مواقع نیاز اضافه کنید. بخشی به نام Roster در منوی بازی وجود دارد که لیست کسانی را که استخدام کردهاید نشان میدهد، آنها میتوانند شهروندان معمولی باشند یا از آن ۹ شخصیت خاص که کمی بعد بهشان میرسیم. شهروندان معمولی را میتوانید در اکثر مأموریتها و اتفاقات داخل بازی به کار بگیرید، به طوری که انگار با یکی از دوستانتان در حال بازی در حالت کوآپ هستید. میتوانید به آنها دستور دهید روی دشمن خاصی تمرکز کنند یا به مکانی که شما میگویید بروند. اما سرگرمی اصلی آنجا است که کمی در بازی جلوتر میروید و شخصیتهای داستانی را فعال میکنید. ۹ نفر (از جمله یک سگ، یک شیر کوهی – گربهسانی شبیه ببر بدون راهراه – و یک خرس) در دسترس شما هستند تا با خیال راحتتر به دل دشمنان کمهوش و بعضا بیهوش بازی بروید. آنها با مهارتهای خاص خود به شما کمک میکنند: یکی خلبان است، دیگری در اسنایپ کردن تخصص دارد، یکی هم اسلحهی موردعلاقهاش آتش افکن است. به کار گیری آنها بسیار راحت و سریع است و این مکانیک جدید به سرعت جا میافتد و میبینید که برای هرموقعیتی شخصی را برای کمک فراخواندید.
اما آزاد کردن آنها (اگر بلافاصه سراغ همشان نروید و مأموریتهای داستانی را هم همزمان طی کنید) نسبتا طول میکشد. در واقع آزاد کردن خیلی چیزها در فارکرای 5 طول میکشد، از قابلیت پرواز با وینگسوت گرفته تا قابلیت حمل دینامیت و بمبهای بیشتر. این آخری در نسخههای قبلی بازی با کرفت کردن به دست میآمد که حالا در لیست تغییرات بازی قرار گرفته و دیگر خبری از ساخت و ساز به اندازهی بازیهای قبلی نیست. در فارکرای ۵ سیستم پیشرفت درختی مهمتر از همیشه شده است و باید برای ارتقای کاراکتر خود از این سیستم استفاده کنید. چیزی که تقریبا در همهی بازیهای یوبیسافت میبینیم و حالا هم در فارکرای توجه بیشتری به آن شده است. با کسب امتیازات Perk، میتوانید با این سیستم انواع و اقسام ارتقاها از قابلیت ریلود سریعتر سلاحها گرفته تا باز کردن در گاوصندوقها و تعمیرکردن اتوماتیک وسایل نقلیه را دریافت کنید. اما امتیازات Perk از کجا میآیند؟ از کامل کردن چالشها. دهها چالش مختلف از جمله کشتن تعداد مشخصی دشمن با سلاحی خاص یا شکار بعضی حیوانات یا حتی بازی کردن در حالت کو آپ در بازی گنجانده شده که لایهای دیگر بر محتوای پرملات بازی است.
از نکات ریز گیمپلی که بگذریم به خود مأموریتها میرسیم، جایی که بر خلاف بازیهایی مثل اسسینز کرید اصلا حس تکراری یا حوصلهسربر بودن نمیدهند. همانطور که اشاره شد به لطف اضافه شدن آنتاگونیستهای بازی و کاراکترهای فراوان، هر مرحله حس و حال خودش را دارد و با اینکه نمیتوان انتظار داشت تک تک دهها مأموریت بازی منحصر به فرد باشند، اما در طول ۲۰-۳۰ ساعتی که من در بازی گذراندم از انجام آنها خسته نشدم. بلکه برعکس، به لطف سیستم پیشرفت بازی مشتاق شدم دنبال XP برم و زودتر مأموریتهای جانبی را باز کنم و به جوزف سید برسم. حتی اگر از آن دسته کسانی باشید که دوست دارند بازی را تا قطرهی آخرش تجربه کنند، یوبیسافت این قابلیت را مهیا کرده که پایگاهها را بعد از فتح کردن، ریست کنید تا یک جورایی جور حالت + New Game بقیه بازیها را کشیده باشد. با این قابلیت میتوانید وقتی همهی ارتقاها را گرفتید و شخصیتهای کمکی را آزاد کردید، دوباره سراغ دشمنان نگونبخت بروید. دشمنانی که بزرگترین نقطهی منفی بازی هستند. بله قرار نیست از یک فارکرای انتظار چالشی نفسگیر در مبارزاتش داشته باشیم اما سطح آیکیوی نوچههای خانوادهی سید زیر خط فقر به سر میبرد. شما باید مستقیما در خط دید آنها باشید تا متوجهتان شوند، کافیست یک بار شما را گم کنند و اگر تا یک متریشان پشت سر آنها جلو نروید هیچوقت موفق به کشفتان نمیشوند. آنها حتی از لحاظ ظاهری هم لباسهایی تقریبا یکسان با موها و ریشهایی مشابه هم دارند و انگار سازندگان فقط دشمنان را کپی کردهاند. البته اسنایپر، دشمنان قویتر با آتشافکن، کسانی شبیه زامبی که به آنها «فرشته» گفته میشود (چرا که تحت تأثیر شدید گیاههای روانگردن خواهر جوزف هستند) در بازی وجود دارند ولی واقعا چالش خاصی به مراحل اضافه نمیکنند. این مورد بعضی وقتها از لذت بازی میکاهد و گویی درجهی سختی بازی را یکی قبلتر از آسان تنظیم کردهاند.
همین مورد باعث میشود مخفیکاری هیچجایی در بازی پیدا نکند. بخش زیادی از لذت فتح پایگاهها در نسخههای قبلی به این بود که به صورت مخفیکاری و بدون به صدا در آوردن زنگ یک پایگاه را از شر دشمنان پاک کنید که امتیاز بیشتری بگیرید، اما حالا حتی اگر با یک هفتتیر (که البته یکی از سلاحهای مورد علاقهای من در بازی است) وسط پایگاه سبز شوید هم هیچ چالشی تجربه نخواهید کرد. استخدامیهایتان را هم که میتوانید هر لحظه فرا بخوانید و گرچه آنها خودشان را با روش بازی شما وفق میدهند و میتوانید با بعضی از آنها مراحل را بدون سر و صدا پیش ببرید، اما لذت چندانی از این کار کسب نخواهید کرد چون میدانید دشمنها نادانتر از این حرفها هستند که به خودتان زحمت مخفیکاری بدهید. مورد دیگری که متأسفانه بسیار در این نسخه کمرنگتر شده، بخش شکار است. این مورد به همان قابلیت ساخت و ساز در نسخههای قبلی بازمیگردد که در این نسخه تقریبا حذف شده است؛ چرا که با لوت کردن جعبهها و صندوقها مواد لازم برای ساخت بمب و مولوتف و دینامیت را به دست میآورید و شکار حیوانات مطلقا فایدهای جز فروختن پوست آنها ندارد. راههای بسیار راحتتری برای پول درآوردن در بازی وجود دارد و با اینکه طراحی جنگلهای بازی فوقالعاده است، اما دیگر مثل قبل راغب نیستید تیر و کمان و طعمه را بردارید، به دل جنگل بزنید و آن حیوانات سمج را شکار کنید. بعضی از مأموریتهای داستانی هستند که از شما میخواهند پوست حیواناتی خاص را تهیه کنید و تعامل شما با حیوانات به همانها خلاصه میشود. ناراحتکننده است که سازندگان با همهی آن زحمتی که در مطالعهی لایههای جانوری جنگلهای مونتانا و طراحی آنها در بازی کشیدهاند، بازیکن را تشویق به شکار بیشتر نکردهاند و یکی از اساسیترین جنبههای گیمپلی این سری را نادیده گرفتهاند. این آسان شدن اما در کنترل وسایل نقیله کاملا به نفع بازی تمام شده و تک تک وسایل از موتور چهارچرخه گرفته تا هواپیما و هلیکوپتر، به قدری راحت کنترل میشوند که میتوانید با آنها حرکات نمایشی تمرین کنید. از آنجایی که میتوان با مراجعه به نقاطی خاص در نقشه این وسایل را احضار کرد، خیلی راحت میتوان با برداشتن یک هلیکوپتر مجهز به مسلسل و موشک سراغ پایگاههای دشمن رفت و بدون قدم گذاشتن روی زمین کارشان را تمام کرد.
این نکات را که کنار هم بگذاریم شاید به این نتیجه برسیم که یوبیسافت میخواسته بازی را آسانتر کند تا مخاطب بیشتری جذب آن شود. این آسانتر شدن به قیمت از بین رفتن چالش حالت مخفیکاری و اهمیت ندادن به بخش کرفت و ساخت و ساز است که برای گیمرهای حرفهایتر یک نکتهی منفی به شمار میرود. در طول بازی پیش میآید که بارها میمیرید چرا که صرفا بیهدف به دل دشمن زدید و میدانستید که میتوان با همراه داشتن یکی دو بستهی سلامتی به راحتی میتوان هر مرحلهای را رد کرد. این مردنهای گاه و بیگاه خیلی مواقع از خلق یک تجربهی یکپارچه جلوگیری میکند و به خصوص لودینگهای طولانی هم گاهی روی اعصابتان راه میروند. همهی اینها ولی ارزشش را دارد، چرا که فارکرای 5 چیزی از محتوا کم نگذاشته و همیشه کاری برای انجام دادن پیدا میکنید. این روزها مشکل بیمحتوایی گریبان خیلی از بازیهای مورد انتظار را میگیرد و خود یوبیسافت هم بارها از این لحاظ مورد انتقاد گرفته، پس درس را آموخته است و غیر از سه محتوای دانلودی که به ظاهر جذاب به نظر میرسند، در خود بازی اصلی هم تا میتوانسته موارد غیرتکراری و سرگرمکننده گنجانده تا ارزش برچسب قیمتش را داشته باشد و دهها ساعت مخاطبش را سرگرم کند. اگر خود بازی برایتان کافی نیست، یوبیسافت این بار بخش ساخت نقشه را بزرگتر از همیشه در بازی قرار داده و نام آن را Far Cry Arcade گذاشته است. بخشی مجزا از بازی اصلی که بازیکنها میتوانند با هزاران ابزار و آیتمی که در دسترس است مراحل کوچک و بزرگ بسازند و با یکدیگر به اشتراک بگذارند. خود یوبیسافت چند مرحلهی حرفهای ساخته تا با این بخش آشنا شوید و پتانسیلاش را درک کنید. چند ماهی که از عرضهی بازی بگذرد تجربهی ساختههای دیگران دیدنی خواهد بود. کار با این بخش صبر و یادگیری زیادی میطلبد اما آن طور که از شمایلش برمیآید، میتواند میزبان مراحل آفلاین و آنلاین چندنفرهی بسیار جذابی شود. در تجربهای که من با این بخش داشتم، منتقد وبسایت یوروگیمر مرحلهای با اتمسفر خاص و حس و حال بسیار جالبی ساخته بود که در آن از آیتمهای دیگر بازیهای یوبیسافت مثل Watch Dogs 2 و AC: Black Flag هم استفاده کرده بود.
فارکرای 5 با همهی ضعف و قوتهایش در یک زمینه من را شگفتزده کرد: گرافیک و طراحی هنری فضای سبز و جنگلهایش. از همان لحظات اولیه بعد از مرحلهی آغازین که از زیرزمین بیرون میآیید، با مناظری مواجه میشوید که بیشک برای اولین بار است از یوبیسافت میبینیم. فناوریای که یوبیسافت برای خلق جنگلهای فارکرای ۵ استفاده کرده بهترین اتفاقی است که تا به حال برای این سری افتاده است. تشعشع نور پشت برگهای درختان و مه خفیف که در ارتفاعات شکل گرفته مناظری بسیار نزدیک به واقعیت شکل داده که نمیتوانید آن را تحسین نکنید. از طرف دیگر اما گرافیک فنی بازی دقیقا در نقطهی مقابل قرار دارد. اگر در حال مشاهدهی منظرهای نفسگیر از جنگلهای مونتانا هستید، کافیست یک لحظه به زمین نگاه کنید تا نهایت محدودیت موتور بازیسازی یوبیسافت در رندر بافتها را از نزدیک ببینید. مدلسازی و کیفیت اشیا و آبجکتها در حد کامل متوسطی است که البته برای یک بازی جهانبازی با چنین وسعتی عادی به نظر میرسد، اما این اختلاف در طراحی تا حدی عجیب است. برای مثال جزئیات داخل ماشینها، محیطهای داخلی بعضی خانهها و اشیایی که این طرف و آن طرف پیدا میشوند حتی در حد بازیهای دو سال پیش خود یوبیسافت هم نیستند. بازی The Divison دو سال پیش در همین ماه عرضه شد و دقت دیوانهوار طراحانش به جزئیات نیویورک تحسینبرانگیز بود، اما اینجا ظاهرا تمام اهمیت به جنگلها داده شده و خبری از جزئیات در جاهای دیگر نیست. همین مشکل به شکل خفیفتر در صداگذاری اسلحه هم در بازی دیده میشود. اگر گوشتان به صداگذاریهای دقیق بازیهایی مثل Battlefield 1 که تخصصش در این است عادت کرده باشد، صداهای بعضی سلاحهای فارکرای 5 (غیر از آن هفتتیر وسترن) مثل اسلحه اسباب بازی میماند. برای استودیویی که سالیانه دو تا سه بازی جهانباز عظیم عرضه میکند اینچیزها چندان اولویت نیست اما همین نکات ریز است که باعث میشود بازیهایی مثل The Withcer 3 هر چند سال یک بار ظهور کنند و بازیهای یوبیسافت سالی سه بار.
به Far Cry 5 خیلی سخت نمیگیرم چون خودش را سخت نمیگیرد. بازی نمیخواهد یک اثر شاهکار با داستانی احساسی و تأثیرگذار و گیمپلی انقلابی باشد. همین که از دو نسخهی قبلی به مراتب بهتر است و ویژگیهای جدیدش واقعا کار میکنند، خودش یک موهبت است. به اضافهی اینکه بازی واقعا تنهایتان نمیگذارد و هرچه دارد رو میکند تا ساعتها در آن دشمنهای بیکلهاش را به هوا بفرستید. گوشه و کنار نقشهاش پر از کارهایی است که شما را به صد در صد کردن بازی نزدیک میکند و با اینکه همهی تغییراتش مثبت نبودند، اما اصلا یک قدم رو به عقب برای مجموعه به حساب نمیرود. از طرفی بخش آرکید بسیار جذاب طراحی شده و کاملا بر ماندگاری بازی اضافه میکند. با آن سه بستهی الحاقی در نظر گرفته شده هم یوبیسافت حساب زیادی روی بازی باز کرده اما مثل دیگر استودیوها (بله EA، تو را میگویم) یک محصول ناقص و دست پا شکسته تحویل نداده است. فار کرای میتونست خیلی بازی بهتری باشد، این «بهتر» اما تا حدودی سلیقهای است و شاید همین چیزی که در حال حاضر است به مذاق عدهی بیشتر خوش بیاید. موردی که از همهچیز برای یک شرکت بازیسازی مهمتر است. یوبیسافت با Far Cry 5 ناامیدمان نکرد. همین خودش یک عیدی عالی است!