پس از نسخهی اول سری واچداگز، دومین قسمت از آن در هشتمین نسل از سرگرمیهای ویدیویی عرضه شد. دنبالهای که بر خلاف قسمت قبل، فضایی تاریک و سنگین را ارائه نمیکرد اما از منظر گیمدیزاین آنقدر سرگرمکننده بود که هم گیمرها، هم منتقدان و هم سران یوبیسافت را به تولید نسخهی بعدی، راضی کند. پس از قسمت دوم، حالا نوبت به دنبالهی آن رسیده. واچداگز لیجن (Watch Dogs_Legion) نام سومین نسخه از این مجموعه است. اثری که برخلاف نسخههای قبلی بهخصوص نسخهی اول، با سروصدای کمتر تولید و تبلیغ شد.
سومین نسخه از سری واچداگز در زمانی عرضه میشود که ساختههای Open World کمپانی یوبیسافت از منظر تنوع محتوایی و ساختاری، مورد انتقاد گیمرها و بازیکنان قرار میگرفتند. لیجن اما در این میان، با یک ایدهی تازه میخواهد پا به میدان بگذارد. ایدهای جسورانه و بلندپروازانه که پیشتر، سابقهی اجرای موردی شبیه به آن، در هنر هشتم ثبت نشده بود. سوال اصلی اینجاست که آیا یوبیسافت با واچداگز لیجن بالاخره آن ساختهی جهان_آزاد، «یوبیسافتی» و خوشساختی که گیمرها از این کمپانی انتظار دارند را میتواند به آنها پیشکش کند و مهمتر از آن، آیا این کمپانی در اجرای ایدهی محوری Watch Dogs Legion که در نگاه اکثر گیمرها به امری غیرممکن شباهت داشت، موفق شده است یا خیر؟ همراه زومجی باشید که در این بررسی، به تمامی پرسشهای مطرحشده، پاسخ دادهایم.
داستان بازی «واچداگز لیجن» در آیندهای نهچندان دور جریان پیدا میکند. سیستمعامل همهکارهی CtOS که پیشتر در شهرهای شیکاگو و سانفرانسیکو متولد شد و رشد کرد، حالا به یک نظام جهانی تبدیل شده که هر شهری از هر کشور دنیا، برای اینکه مردمانش را زیر نظر بگیرد، آن را در قلب تمامی ساختارهایش میکارد و صدالبته با این کار، پای بذر فساد، جرایم اجتماعی، قتلها، دزدیهای عظیم و بیشتر، کود میریزد! در واچ داگز لیجن، به لندن سفر میکنیم و در متن حوادثی قرار میگیریم که CtOS در لندن برپا کرده است. اگر از دنبالکنندگان دنیای سری واچداگز باشید، احتمالا میدانید که CtOS و شرکت سازندهاش یعنی کمپانی بلوم (Blum) همیشه زیر نظر گروهی موسوم به ددسک (Ded SEC) بودهاند. ددسک مثل یک سایه، CtOS را دنبال میکند و چه از زمان ایدن پیرس و مارکوس هالووی چه در دورهای که لندن به میزبان CtOS تبدیل شده، گروه ددسک در صف اول مقابله با این نظام سازمانیافته، حاضر شده است.
واچداگز لیجن داستان لندنی را روایت میکند که در شرف یک خیزش مردمی قرار دارد. یک خیزش همهجانبه که تحت تاثیر نفوذ CtOS شکل گرفته و گروه ددسک هم در متن آن حاضر است. در میان تمامی این شلوغیها اما، یک گروه مرموز موسوم به «زیرو دِی» (Zero Day) وارد میدان میشود و با برپا کردن چند انفجار مهیب در پارلمان و نقاط شلوغ لندن، ضمن به بار آوردن یک فاجعهی انسانی و تبدیل شدن به تهدید شمارهی یک انگلستان، گروه دد سک را بهعنوان دشمنان درجهی یک مردم بریتانیا، اعلام میکند و با این کار، علاوه بر ضعیف کردن شورش مردم بریتانیا، یک حاشیهی امن را برای CtOS پدید آورده و برای تصاحب این سیستم پرنفوذ و تاثیرگذار و در پایان، برای حکومت بر بریتانیا، خیز برمیدارد.
پس از خرابکاریهای بزرگ Zero Day و گرفته شدن انگشت اتهام به سمت گروه دد سک، تمامی اعظای این گروه کشته یا دستگیر میشوند. بهجز دختری با نام سبین (Sabin) که با همکاری یک هوشمصنوعی ردهبالا موسوم به «بَگلی»، تلاش میکنند تا با سرپا کردن گروه ددسک، مقابله با Zero Day را ادامه بدهند و شورش مردم انگلستان را به نتیجه برسانند. «زیرو دی» اما تنها تهدید شهر لندن نیست. چرا که پس از شروع فعالیت این گروه، جناحهای سیاسی و نظامی دیگر هم برای بهدست آوردن قدرت در لندن، وارد گود میشوند تا لندن به یک میدان جنگ تبدیل شود!
داستان Watch Dogs Legion کیفیت بالایی دارد. حجم محتوای داستان بازی برای یک اثر شوتر/ماجرایی Open World کاملا مناسب است و هر یک از شخصیتهای منفی بازی هم بهنسبتی عادلانه، داستان بازی را تحت تاثیر قرار میدهند؛ بهطوری که نه از مسیر اصلی دور شوید و نه روند آن شما را کسل بکند. هر یک از کاراکترهایی که وارد داستان بازی میشوند، پرداخت خاص خودشان را دارند و اهداف و انگیزههایی که دارند، شما و تیم دد سک را درگیر میکنند. پستیوبلندیهای روایت اثر با گرهگشاییها و پیچشهای خاصی که دارد، بسیار خوب، حسابشده و غافلگیرکننده پیش میرود؛ روندی که گیمر را تا آخرین لحظه، بهدنبال خودش میکشاند.
اتمسفرسازی بسیار خوب کنار روایت جذاب، چندشاخه، حساب شده و درگیرکننده، داستان واچداگز لیجن را به یکی از نقاط قوت آن تبدیل میکند.
در داستان Watch Dogs Legion، هیچ قهرمان یا شخصیت اصلی از پیش تعیینشدهای وجود ندارد. این شما هستید که شخصیت اصلی داستان را از میان مردم شهر لندن انتخاب میکنید. در همین ابتدای کار باید خیالتان را راحت کنم و بهشما بگویم که یوبیسافت ایدهی تبدیل کردن NPCهای بازی به قهرمانان آن را بهبهترین شکل ممکن اجرا کرده است. ایدهای جسورانه که بسیار دور از ذهن و غیرقابل اجرا بهنظر میرسید اما به شکلی حسابشده و دقیق، در دل مکانیکهای داستانی و گیمپلی بازی رخنه میکند و باعث میشود تا گیمر بیشتر از قبل خودش را در متن تمامی رخدادهای بازی، حس کند.
با قدم زدن در خیابانهای لندن، میتوانید سوژههای خود را از میان مردم این شهر، بررسی کنید و اگر از مهارتها و تواناییهای این افراد رضایت داشتید، آنها را به تیم خود اضافه میکنید. ایدهی تبدیل شدن شهروندان لندن به قهرمانان داستان بازی، هم از منظر روایی و هم از منظر ساختار گیمپلی، کاملا با شالودهی Watch Dogs Legion همراستا است. این بازی داستان یک انقلاب مردمی و یک شورش مدنی را روایت میکند. با خودتان یک لحظه فکر کنید که در یک انقلاب اجتماعی، شخصیت اصلی و قهرمانان داستان چه کسانی هستند؟ بله؛ شهروندان و انبوهی از مردمان عادی. افرادی که در عین قهرمان بودن، خیلی راحتتر از چیزی که فکرش را بکنید ممکن است کشته شوند و از آنها به عنوان تلفات یک جنبش بزرگ یاد شود. در واچداگز لیجن مرگ کاراکتر تحت کنترل شما، بهمعنی حذف دائمی او از روند بازی/داستان خواهد بود. مرگی که شاید سادهتر از چیزی که فکرش را بکنید، رخ میدهد و کاراکتر شما را برای همیشه حذف میکند (البته که میتوانید بازی را بدون حالت Permadeath تجربه کنید). بدین ترتیب، یوبیسافت در واچداگز لیجن توانسته به آفرینش سیستمی دست بزند که چه قسمت آغازین چرخهاش (بهخدمتگیری NPC/پروتاگونیست) چه ادامه و پرداخت آن (تبدیل شدن NPC به قهرمان داستان و انجام دادن ماموریتها) و چه نقطهی پایانیاش (مرگ دائمی NPC/پروتاگونیست) همگی از منظر داستان – گیمپلی توجیه میشوند؛ موردی که نشان میدهد یوبیسافت چقدر برای خلقت آن وقت گذاشته و میوهی تمامی این تلاشها، شکلگیری یک هارمونی واقعا جذاب است.
گشتوگذار در لندن، انجام دادن فعالیتهای جانبی، پیدا کردن اپراتورهای مناسب برای تیم ددسک و انجام دادن ماموریتهای اصلی، ساختار کلی گیمپلی بازی را شکل میدهند. یوبیسافت برعکس مسیری که برای طراحی مراحل آثار (Open World) اخیر خود پیش گرفته بود، حالا با یک نقشهی نهچندان عظیم اما پرشده از فعالیتهای متنوع و سرگرمکننده، سراغ گیمرها آمده است. شهر لندن در بازی واچداگز لیجن به چند منطقهی مختلف تقسیم شده است. مناطقی که هر کدام، فعالیتهایی خاص را در خودشان جای دادهاند. تفاوت فعالیتهای موجود در محلههای مختلف لندن و تنوعی که هر یک از این فعالیتها دارند، روند سومین قسمت از سری واچداگز را بسیار جذاب، مفرح و متنوع کرده است.
لندنی که بسیار زیبا طراحی شده و رانندگی در کوچهپسکوچههای آن، چه در روز و چه در زیر لامپهای رنگارنگش، واقعا لذتبخش است. البته که یوبیسافت حالا به یک استاد در امر آفرینش محیطهای شهری Open World تبدیل شده و تجربهی معماری لندن ویکتوریایی (در Assassin’s Creed Syndicate) به خلقت لندن واچ داگز لیجن، کمک شایانی کرده است. پس از تکمیل فعالیتهای موجود در هر منطقه، یک ماموریت بهخصوص در دسترس شما قرار میگیرد که تکمیل آن، یک اپراتور ویژه را به تیم شما اضافه میکند. مراحلی که انجام دادنشان به پیوستن یک اپراتور ویژه به تیم شما میانجامد، روند بهشدت جذاب و متنوعی دارند. بهطوری که برخی از آنها، از منظر ساختاری، حتی بهتر از مراحل اصلی/داستانی طراحی شدهاند! در نتیجه، انجام دادن فعالیتهای جانبی در شهر، پاداش خوبی را برایتان بهارمغان میآورد. از ارسال کالاهای پستی و مشتزنی در باشگاههای شبانه گرفته تا هک سرورهای مرکزی CtOS، تسخیر کمپ دشمنان، قتل یک شخص بهخصوص و بیشتر، همگی از مواردی هستند که ضمن اجرای موفق فرمول همیشگی یوبیسافت در تولید محتوای آثار Open World، عنصر تنوع را بهرگهای پیکرهی ساختاری واچداگز لیجن تزریق میکنند.
فعالیتهایی که در طول بازی انجام میدهید اما، ممکن است به یکسری درگیری مرگبار ختم شوند. نبردهای بازی از راههای مختلفی قابل پیگیری هستند. نهتنها مبارزات، بلکه تمامی مراحل واچداگز لیجن بهشکلی طراحی شدهاند که بسته به نوع مهارت اپراتور شما، میتوانید آنها را از راههای متنوعی انجام بدهید. مبارزات هم از این قائده مستثنی نیستند. اگر اپراتور شما یک مشتزن حرفهای است، میتوانید نبردها را وارد فاز تنبهتن بکنید. اگر اپراتور شما یک هکر است، حتی بدون اینکه از ماشین خود پیاده شوید، میتوانید انواع پهپادها و رباتهای عنکبوتی را به منطقهی دشمن فرستاده و دمار از روزگارشان دربیاورید. حتی میتوانید پهپادهای دشمن و اسلحههای اتوماتیک آنها را به شکلی هک کنید که برعلیه صاحبان خود فعالیت کنند و از درون، سیستم خود را از متلاشی کنند. اگر اپراتور شما در استفاده از سلاحها مختلف مهارت داشته باشد، میتوانید بهصورت مستقیم به دل دشمن بزنید و از همان درب ورودی، کشتار را آغاز کنید! وجود سیستم عضوگیری در کنار تنوع بالای مهارت NPCها، نهتنها ارزش تکرار بازی را بهشدت بالا برده است، بلکه کاری کرده تا برای انجام هر مرحله، انتخابهای پرتعدادی را در مقابل خود ببینید و بازی را دقیقا به شکلی که دوست دارید، جلو ببرید.
گشتوگذار در شهر لندن با هندلینگ بسیار خوب اتوموبیلها و وسایل نقلیهی موجود در بازی همراه شده است. این موضوع در کنار معماری بسیار خوب شهر، تجربهای شدیدا جذاب و مفرح از گشتوگذار در لندن را برای گیمر ترتیب میدهد. متاسفانه بهدلیل ضعف هوش مصنوعی بهخصوص هوش مصنوعی نیروهای پلیس، شاهد هیچ تعقیبوگریز خاصی در بازی نیستیم چرا که حتی در سختترین درجهی سختی بازی، نیروهای پلیس بهسادگی از خیر شما میگذرند و فرصت شکلگیری یک تعقیبوگریز هیجانانگیز در شهر و در پی آن، استفادهی صد درصدی از تمامی پتانسیلهای سیستم رانندگی و هندلینگ اتوموبیلها، از دست میرود. بازی در کل در بخش هوش مصنوعی، مشکلدار ظاهر میشود و اگر بخواهیم ایرادهای ساختهی جدید را فهرست کنیم، ضمن پرداختن به موارد تکنیکی که جلوتر سراغشان میرویم، از ایراد هوش مصنوعی بازی نباید غافل شویم.
مثل قسمتهای قبلی سری واچداگز، در این قسمت هم با یک سیستم شخصیسازی پرجزئیات و گسترده طرف هستیم. «واچ داگز لیجن» در زمینهی شخصیسازی، مثل مبارزات و انتخاب نحوهی پیشروی در مراحل، آزادی عمل بالایی را به گیمر میدهد. موردی که باعث میشود بازیکن هرچه بیشتر و بهتر با کاراکتری که کنترلش میکند، ارتباط برقرار کرده و در تجربهی بازی غرق شود. بهمنظور نمایش بهتر تاثیرات افعال بازیکن روی جهان بازی، محیط واچ داگز لیجن گاهی اوقات مواردی را بهشما نمایش میدهد که از طریق آنها میتوانید تاثیرات اعمال خود بر شهر را مشاهده کنید. گاهی اوقات پیش میآید که با شهروندی روبهرو میشوید که در توضیحات دیتابیس کاراکتر او، تصادف با شما (حین رانندگی) و مصدومیت ناشی از آن ثبت شده است. گاهی اوقات ممکن است با یکی از اپراتورهای گروهتان که در خیابان مشغول است، مواجه بشوید. گاهی اوقات میتوانید بستگان اپراتورهای تیم خود (مثل پدر، مادربزرگ، نامزد و بیشتر) را در خیابان ملاقات کرده و با آنها تعامل داشته باشید. گاهی اوقات حتی پیش میآید که اپراتورهای تیم شما توسط نیروهای پلیس یا شبهنظامیهای حاضر در لندن، گروگان گرفته شوند و اینجاست که باید برای آزادی آنها تلاش کنید. مواردی که در کنار هم، باعث میشوند تا گیمر بیشتر از همیشه با محیط بازی ارتباط برقرار کند و با دیدن نتیجهی رفتارها و افعالی که انجامشان میدهد، حضور در دنیای واچ داگز لیجن را حس کند. در کل باید گفت که یوبیسافت در پیادهسازی یک گیمپلی مفرح و سرگرمکننده، موفق ظاهر شده است. سیستم جدید بازی با محوریت NPCها و تبدیل کردن آنها به قهرمانان داستان، بهتر چیزی که انتظار میرفت، جواب داده و هم در بخش داستانی و هم در بخش گیمپلی، مواردی جذاب را پیشکش گیمرها میکند. یوبیسافت با واچداگز لیجن نشان میدهد که هنوز هم میتواند از پس تولید بازیهای Open World درجه یک و سرگرمکننده، بربیاید و اگر یکسری ایراد جزئی در هوشمصنوعی وجود نداشت، بهگیمپلی بازی هم میتوانستیم نمرهی کامل را بدهیم.
برعکس گیمپلی و داستان، ساختهی جدید یوبیسافت در قسمت بصری/فنی، هیچ حرف خاصی برای گفتن ندارد. برخلاف گیمپلی که یوبیسافت برای طراحی آن تصمیم گرفت تا اشتباهات گذشتهاش را تکرار نکند، این کمپانی فرانسوی در بخش گرافیک اما چنین مسیری را دنبال نکرده و عملکردی ناامیدکننده را ثبت میکند. واچداگز لیجن از منظر بصری، هرگز در حد اثری ظاهر نمیشود که در آخرین سال از هشتمین نسلِ سرگرمیهای ویدیویی منتشر میشود. وجود بافتهای کمکیفیت، دیر لود شدن بافتها، گلیچهای پرتعداد و موثری که شما را به از اول لود کردن مراحل وادار میکنند و کرش کردنها و بیرون پریدنهای پیدر پی از بازی، ضعف تکنیکی و اساسی بازی را گوشزد میکنند. در زمان تجربهی بازی گاهی اوقات به این فکر میکردم که شاید تمامی این ایرادها برای نسخهای باشد که برای منتقدان ارسال شده و در روز انتشار، یوبیسافت با یک آپدیت تمامی این ضعفها را بطرف کند. در ادامه، یوبیسافت هم این موضوع را تایید کرد و گویا با یک آپدیت پر و پیمان در روز عرضه یعنی ۳۰ اکتبر، مشکلات فنی بازی را حل کند. البته این را هم باید گفت که ایرادات گرافیکی بازی بهاندازهای نیست که مثل Assassin’s Creed Unity تمامی سیستمهای اثر زیر سوال برود و پتانسیلهایش را خراب کند.
واچداگز لیجن از حیث صداگذاری، دوبله و موسیقی اما یک ساختهی عالی است. یکی از نگرانیهایی که پیرامون بازی وجود داشت، این بود که سیستم تبدیل شدن NPCها به شخصیتهای اصلی بازی، به دوبلهی اثر ضربه وارد کند و تجربهی بازی را زیر سوال ببرد. یوبیسافت با آگاهی از این موضوع، روی دوبلاژ تک تک NPCهای موجود در بازی وقت گذاشته است و دوبلهی بازی را بهگونهای شکل داده که هر NPC، بتواند تمامی دیالوگهای موجود در سراسر بازی (کاتسینها، مکالمهها و بیشتر) را پوشش بدهد. کاراکترهایی که بازی را با آنها پیش میبرید، هر یک با گویش خاصی صحبت میکنند. ممکن است اپراتوری را همراه خود داشته باشید که با گویش لیورپولی، اسکاتلندی، ایرلندی یا آفریقایی-بریتانیایی تکلم کند! هیچ ۲ اپراتوری را نمیتوانید پیدا کنید که یک خط از دیالوگ را کاملا با یک لحن و یک گویش ثابت و مشابه ادا بکند. اپراتورهای شما نهتنها با گویشهای مختلفی و خاص خود صحبت میکنند، بلکه در طول مکالمه از تکهکلامهای خاص خود هم استفاده میکنند. تکهکلامهایی که در طول تجربهی بازی با آن اپراتور خاص، به امضای آن کاراکتر و قسمتی از شخصیتپردازیاش تبدیل میشوند. کاراکترهایی که در ابتدای شاید یک NPCی ساده بهنظر برسند اما در ادامهی بازی و در ساعات پایانی، بهاندازهای با آنها ارتباط برقرار میکنید که پس از اتمام بازی، دلتان برایشان تنگ خواهد شد! بازی از منظر آفرینش موسیقیایی نیز بسیار باکیفیت است. چه موزیکهای اوریجینال بازی و چه موزیکهایی که در رادیو پخش میشوند، همگی تنوع بسیار خوبی دارند و بهبهترین شکل ممکن، روی فضاسازی بازی سوار میشوند.
در پایان باید گفت که واچداگز لیجن، یک بازی واقعا خوب، سرگرمکننده و خوشساخت است؛ اثری که حتی ایرادات فنی پرتعدادش هم نمیتوانند جلوی سرگرمکنندگی و کیفیت کلی آن را بگیرند. یوبیسافت با این بازی نشان میدهد که نهتنها میتواند از پس تولید بازیهای Open World باکیفیت و درجهی یک بربیاید، بلکه همچنان به استقبال اجرای ایدههای جسورانه میرود و هنوز هم میتواند از پس آنها بربیاید. واچداگز لیجن با ارائهی یک داستان جذاب و هیجانانگیز، کنار پیشکش کردن گیمپلی اوپنورلد عالی که دست شما را برای انجام هرکاری باز میگذارد، نهتنها به یک دنبالهی عالی برای سری واچداگز، بلکه به یکی از برترین ساختههای یوبیسافت در نسل هشتم تبدیل میشود. اثری که حدود ۴۰ ساعت و شاید هم بیشتر شما را سرگرم و با خود درگیر میکند. یک بازی باکیفیت که ارزش وقت گذاشتن و برچسب ۶۰ دلاریاش را دارد.